اینجا مرکزِ دنیایِ من است...

در جمهوری اسلامی هر جا که قرار گرفتید آنجا را مرکز دنیا بدانید و آگاه باشید که همه کارها به شما متوجه است."امام خامنه ای"

اینجا مرکزِ دنیایِ من است...

در جمهوری اسلامی هر جا که قرار گرفتید آنجا را مرکز دنیا بدانید و آگاه باشید که همه کارها به شما متوجه است."امام خامنه ای"

خیبری ساکته،دود نداره سوز داره

نمی دونم چه اتفاقی افتاد که باعث شد امسال (سال92) فیلم آژانس شیشه ای رو دو بار دیگه ببینم.نمی دونم چند بار این فیلم رو دیدم

ولی هر بار که دیدم همچنان موثر و ....

در زیر قسمتی از دیالوگ های موثر و زیبای این فیلم را می بینید.

حاج کاظم(پرویز پرستویی): میدونم بد موقعی برا قصه شنیدنه ولی من می خوام براتون یه قصه بگم....وقت زیادی ازتون نمی گیرم

یکی بود یکی نبود،یه شهری بود خوش قد و بالا،آدمایی داشت محکم و قرص ، ایام، ایام جشن بود 

جشن غیرت ، همه تو اوج شادی بودن که یهو  یه غول حمله کرد به این جشن ، اون غول ، غول گشنه ای بود که

می خواست کلی از این شهر و ببلعه.... همه نگرون شدند....حرف افتاد با این غول چه کار کنیم، ما خمار جشنیم

بهتره سخت نگیریم، اما پیرو مراد جمع گفت باید تازه نفسا برن به جنگ غول..... قرعه به نام جوونا افتاد.

جوونایی که دوره کورکوریشون بود رفتن به جنگ غول ... غول غوله عجیبی بود، یه پاشو می زدی دو تا پا اضافه

می کرد، دستاشو قطع می کردی چند تا سر اضافه می شد ، خلاصه چه دردسر....بالاخره دست و پای آقا غوله رو

قطع کردن و خسته و زخمی برگشتن به شهر شون که دیدن پیرشون سفر کرده


یکی از پیر جوونای زخم چشیده جاشو گرفت..... اما یه اتفاق افتاده بود 

بعضی ها این جوونا رو طوری نگاه می کردن که انگار غریبه می بینن.. شایدم حق داشتن 

آخه این جوونا مدت ها دور از شهر با این غوله جنگیده بودن

جنگیدن با غول آدابی داشت که اونا بهش خو کرده بودن،دست و پنجه نرم کردنشون با غول زلالشون کرده بود

شده بودن اینهو اصحاب کهف ، دیگه پولشون قیمت نداشت ، اونایی که تونستن خزیدن تو غار دلشون و اونایی

که نتونستن مجبور به معامله شدن ...

من شما رو نمی شناسم اما اگه مثل ما فارسی حرف میزنین پس معنی این غیرت و می فهمین..

این غیرت داره خشک میشه.... شاه رگ این غیرت...... کمک کنید نذاریم این اتفاق بیفته.

خدایا کمک کن تا انسانیت را درست صرف کنیم

بشر امروز گمان  می کند که انسانیت را باید اینگونه صرف کرد:

انسان هستم                   انسان هستیم

انسان هستی                  انسان هستید

انسان هست                   انسان هستند

در صورتی که نمی دانند انسانیت به این شکل صرف می شود:

انسان شوم              انسان شویم

انسان شوی             انسان شوید

انسان شود              انسان شوند

خدایا در شب لیلة الرغائب کمکمان کن تا انسانیت را درست صرف کنیم.

آمین


عمه من هم این کارها را می‌کرد!

بخشی از صحبت های حجت الاسلام قرائتی در برنامه سمت خدا

می‌گویند ما خودمان مستقیما با امام زمان رابطه داریم، یک آدم منحرفی است می‌گوید من حکمم از امام زمان است. ادعاهایی می‌کنند

 یک کسانی را نایب امام زمان(عج)، مدیریت امام زمان(عج)، نمی‌دانم نظارت امام زمان (عج) همچین خودشان را به امام زمان (عج)

 می‌چسبانند... میگیم آقا! شما تو حوض خانه خود شنا نکرده‌ای حالا ادعا می‌کنید در اقیانوس اطلس شیرجه می‌روی؟!

 شما نسبت به مراجع موجود موضعت چه بود؟ چقدر تقلید کردی؟! اصلا مرجع شما چه کسی است؟! با نایب امام زمان چه کردید که

 حالا با خودش... شما مگر گریه نمی‌کردید که یا حجه‌ابن‌الحسن بیا طاغوت‌ها را زیر و رو کن؟ بالاخره امام خمینی(ره) آمد یک طاغوت

 را برداشت تو چقدر کمک امام(ره) کردی؟! که حالا می‌گویی یا حجه‌ابن‌الحسن بیا همه طاغوت‌ها را از دم بردار امام خمینی(ره) یک

 طاغوت را برداشت یا نه؟ شما در حذف یک طاغوت نقشت چه بود؟! چقدر سختی کشیدی؟... تو برای یک کار کوچک اقدام نکردی! این

ادعاهای بیخودی‌ست؛ انحرافات است.

 «یک دکتری هست رئیس دفتر یک کسی یه زمانی بود الان نمی‌دانم! خیلی راجع به آن آقا حرف‌های رنگارنگ می‌زدند من بعد زنگ زدم

 در مورد رئیس دفترش پرسیدم شما ایشان را که اینقدر مریدش هستی دو تا از کمالاتش را بگو چون من شناختی روی ایشان ندارم چون

خیلی بعضی‌ها می‌گویند خوب است و بعضی‌ها می‌گویند بد است شما بگو، گفت ایشان زیارت عاشورایش ترک نمی‌شود، گفتم دیگه، گفت

 نماز شبش هم ترک نمی‌شود، گفتم خب عمه من هم این کارها را می‌کرد!

زیبایی های زندگی

اولین کلمه یا جمله ای که از دیدن این تصاویر به ذهنتون میاد چیه؟

(خصوصی : یار غار شما حال استمراری هستین ما ماضی بعدیم...)

همیشه استاد...

در این قسمت بخشی از نظریات استاد مسعود فراستی را پیرامون هنر و سینما می خوانید.

هنر از هنرمند آغاز میشود، نه از مخاطب. اما پایانش حتما با مخاطب است. بدون مخاطب، هنری در کار نیست، بخصوص در سینما. به

 قول رنوآر «یک اثر هنری زمانی ارزش این عنوان را دارد که به مخاطب امکان دهد تا خود را با پدید آورنده ی آن یکی حس کند.»

وفاداری هنرمند به خود، شرط اولیه ارتباط مخاطب است. اگر فیلمساز با مخاطبش تعامل نداشته باشد، با او همدلی نکند، همدلی

نخواهد شد. مخاطب در صورت لحاظ نشدن در اثر، آن را پس میزند.

از پیچیدگی گذر کردن -در اثر هنری- و به سادگی رسیدن، شرط اساسی ارتباط با مخاطب است. هر مفهوم پیچده ای با زبان ِ ساده

 است که اثر میکند. مخاطبان عام، آدمهای ساده اند، اما از پیچیدگی به سادگی رسیده اند، چرا که با چشم باز زندگی کرده اند. پس

 سرشان کلاه نمی رود و مرعوب نمیشوند. مخاطب خاص هم در شکل درست و سالمش، مخاطب عام است.

در تحلیل آخر، این مخاطب است که اثری را ماندگار میکند و پیروز. و آن را به آیندگان منتقل می سازد