اینجا مرکزِ دنیایِ من است...

در جمهوری اسلامی هر جا که قرار گرفتید آنجا را مرکز دنیا بدانید و آگاه باشید که همه کارها به شما متوجه است."امام خامنه ای"

اینجا مرکزِ دنیایِ من است...

در جمهوری اسلامی هر جا که قرار گرفتید آنجا را مرکز دنیا بدانید و آگاه باشید که همه کارها به شما متوجه است."امام خامنه ای"

۷۰ مطلب با موضوع «آنچه باید به گوش جان سپرد» ثبت شده است

خیال نکن که باطل تو را نجات می دهد


مدتی است که می خواهم این جلسه از سخنرانی حاج آقا مجتبی تهرانی (ره) را منتشر کنم اما ...

این سخنرانی مورد توجه همه به خصوص اهالی سازش و سینه چاکان دم کدخدا دیده ی فعلی می باشد .

أعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ وَ الْحَمْدُ للهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ
وَ صَلَّی اللهُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ وَ لَعْنَةُ اللهِ عَلَی أعْدَائِهِم أجْمَعِینَ.
 
(وَ لا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْباطِلِ وَ تَکْتُمُوا الْحَقَّ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ)

مروری بر مباحث گذشته
بحث ما راجع به قیام امام حسین(علیه السلام) و تقابل حق و باطل بود که گفتیم: تقابل میان ایندو تقابل تضادّ است؛ یعنی اینها قابل جمع و قابل رفع نیستند و انسان باید در مسیر زندگی­اش یکی از ایندو را انتخاب کند. گفتیم: انسانها در رابطۀ با عمل به حق، به چند دسته تقسیم میشوند؛ دستۀ اوّل کسانی هستند که حق را انتخاب می­کنند و در آن راه نیز حرکت کرده و پایداری میکنند؛ خوشا به حال آنها که حقیقتاً اولیای حقّند. دستۀ دوم کسانی هستند که باطل را انتخاب کرده و در آن مسیر حرکت میکنند و در آن راه نیز پایداری دارند؛ تکلیف اینها هم کاملاً روشن است. در آخر بحث به کسانی رسید که ابتدا حق را انتخاب می­کنند و در مسیر آن قرار میگیرند امّا بعد، راه را عوض می­کنند. در آخر روایاتی را مطرح کردیم که این افراد را تحت عنوان متلوّن قرار داده بود.
اصناف سهگانۀ متلوّنین
حالا من بحث را بر روی این گروه از افراد که متلوّن هستند متمرکز می­کنم. من باید کمی دربارۀ متلوّنین توضیح دهم تا اصناف محتلف این گروه از افراد مشخّص شود. خود این متلوّنین سه دستهاند؛ یعنی این‌‌ها کسانی هستند که چون حق با فطرتشان هم­سو است، آن را انتخاب میکنند، امّا چون در یک جاهایی می­بینند که پایبندی به حق برایشان مشکل ایجاد میکند، خطشان را عوض میکنند! گاهی این خط عوض کردن، تصادفی است؛ یعنی مثلاً فرد غفلتی می­کند و نفس بر او غلبه یافته و از مسیر حق خارج میشود. حالا یا تا آخر در مسیر باطل میماند و به قسم دوم میپیوندد، یا به قسم چهارم ملحق میشود .امّا یکوقت هست که این تغییر رنگ و تعویض خط، بهصورت روش آنها در آمده و گویی این روش آنها است! اینها «مداهنهگر در حق» هستند. این تعبیر در نهجالبلاغه از علی(علیه السلام) آمده و من هم از آنجا گرفتهام؛ چون حضرت خیلی به این افراد مبتلی بود این تعبیر را هم در خطب خود دارد. اینها روش­شان این است که گاهی به حق متوسّل میشدند و گاهی به باطل!

مشروطه ای که از دیگ پلو سفارت انگلیس سر بیرون بیاورد

بررسی تاریخی مشروطه و نسبتشان با غرب ،  درس عبرتی است برای شیفتگان قدرت ظاهری غرب که کدخدا را غرب می دانند .

چگونه مشروطه خواهان به سمت سفارت انگلیس رفتند ؟

هنگامی که مبارزات در حال رشد و گسترش بود و تغییر نظام حکومتی کشور قطعی به نظر می رسید، انگلیس بوسیله فرماسونرها و روشن فکران وابسته، در میان مبارزان و برخی رهبران نهضت نفوذ کرده، به پخش شایعه احتمال حمله دولت به مردم پرداخت و با این کار، زمینه را برای پناه بردن به سفارت انگلیس آماده کرد. این کوشش ها موجب شد تا فکر تحصّن در سفارت بین مردم رواج یابد. سرانجام با کوشش فراماسون های بازار و جمعی از روشن فکران تحصن در سفارت آغاز شد. بنا به اظهار یکی از شاهدان عینی «این فکر از طرف دو یا سه نفر از تجار عمده که در آن وقت نفوذ زیادی داشتند و با دربار و شاه هم بی ارتباط نبودند، بروز کرد.

التَّعَاوُنُ عَلَی الْحَقِّ

سلوک عاشورایی - منزل ششم - حق و باطل - حاج آقا مجتبی تهرانی (ره)

رابطۀ «اقامۀ حق» و «عمل به حق»
عمل به حق یک مطلب اساسی است که رابطۀ مستقیمی با قیام امام حسین(علیه السلام) دارد. یکوقت حق در ارتباط با فرد است، یکوقت در ارتباط با جامعه مطرح شده است. آن مسألهای که در ارتباط تنگاتنگ با قیام امام حسین(علیه السلام) است، اقامه و عمل به حق است؛ امّا نه بهمعنای فردی آن، بلکه به معنای اقامۀ حق در سطح اجتماع مسلمین. امام دنبال این بود که جامعه به حق عمل کند و حق را ظاهر سازد. اقامۀ حق در ارتباط با فرد، به این معنا است که انسان کارهای فردی­اش را مطابق حق قرار دهد. امّا یکوقت است که اقامۀ حق در ارتباط با جامعه مطرح شده است؛ اینجا دیگر حرف از عمل من و تو نیست؛ حرف از فضای کلّی جامعه است. امام حسین روی همین نکته تکیه کرده بود و مدام این مطلب را تذکّر میداد. حضرت میفرمود: نه تنها من وظیفه دارم که حق را بگویم، در ارتباط با خودم به آن نیز عمل کنم، بلکه وظیفۀ دیگرم این است که باید حق را در جامعه اقامه کنم.
این بحث، بحث دیگری است. اقامة حق غیر از عمل به حق است. بهپا داشتن حق در جامعه، غیر از عمل بر طبق حق بهصورت فردی است. چهبسا من آدم خوبی باشم، هم نماز بخوانم و هم دروغ نگویم، غیبت هم نکنم؛ امّا همۀ اینها امور فردی است. مثلاً من که گناه نمیکنم، مال کسی را نمی­خورم، تجاوز به حقوق دیگران نمی­کنم، همۀ احکام شخصی و فردی را رعایت میکنم، وظیفهای نسبت به حق ندارم؟! من نسبت به کلّ جامعه یعنی اجتماع مسلمین بیتفاوت هستم و میگویم: هرچه میخواهد بشود، بشود! به مردم چهکار داری؟ بگذار دنبال کار خودشان باشند! این درست است؟! آیا من وظیفۀ دیگری ندارم و فقط باید گلیم خودم را از آب بیرون بکشم؟! باید گفت که بالاترین وظیفه و مهمترین وظیفه، اقامۀ حق در جامعه برای راندن باطل از سطح جامعه است. اصلاً اصلاح جامعه، به اقامۀ حق است. اصلاح، منوط به اقامۀ حق است.
این تعبیر امام حسین که فرمود: «أَ لَا تَرَوْنَ الْحَقَّ لَا یُعْمَلُ بِهِ» متوجّه خودش نبود؛ خودش که معصوم است. نگاه حضرت بهطور کلّی به جامعه نسبت به همۀ امور و شؤون جامعه میفرماید که حق رها شده است و به آن عمل نمیشود. یکی از این شؤون اجتماعی این بود که حاکم جامعه باید آدم شایستهای باشد که الآن اینطور نیست و این شایستگی را ندارد. این عبارت: «أَ لَا تَرَوْنَ الْحَقَّ لَا یُعْمَلُ بِهِ وَ الْبَاطِلَ لَا یُتَنَاهَى عَنْهُ؟»[1] مربوط به جامعه است. حضرت میفرماید: من آمدهام که حق را در سطح جامعه اقامه کنم. کار امام حسین این است که حق را در جامعه اقامه کند.[2] بحث، بحث جامعه است. باید حق در تمام ابعادش، در متن جامعه اقامه شود. تنها یک بُعد قضیه این است که یزید صلاحیّت حکومت ندارد. این مسئولیّت از دید مکتبی برای این فرد، مردود است. او خوش را به جامعه تحمیل کرده و باید کنار زده شود. حضرت برای این قیام کرد.[3]

کوک چهارم

یک روز بعد از کلاس مثنوی ، استاد علامه جعفری فرمودند: من خیلی فکر کردم و به این جمع بندی رسیده ام که رسالت هزار پیغمبر

در عبارتی خلاصه می شود و آن " کوک چهارم" است !

جمع مریدان مثل من با چشم هایی گرد، پرسان بودند که " کوک چهارم" چیست؟

علامه با آن لهجه شیرین در تمثیل شرح می دهند که : کسی کفشش را برای تعمیر ، نزد کفاش می برد. کفاش با نگاهی می گوید این

کفش سه کوک می خواهد و هر کوک مثلا ده تومن و خرج کفش می شود سی تومن ... مشتری هم قبول می کند . پول را می دهد و

می رود تا ساعتی دیگر برگردد و سوار کفش تعمیر شده بشود .

کفاش دست به کار می شود . کوک اول ، کوک دوم ، کوک سوم و تمام ...اما ... با یک نگاه عمیق در می یابد اگر چه کار تمام است ولی

 اگر یک کوک دیگر بزند ، عمر کفش بیشتر می شود و کفش ، کفش تر خواهد شد . از یک سو قرار مالی را گذاشته و نمی شود طلب

اضافه کند و از سوی دیگر ، دودل است که کوک چهارم را بزند یا نزند ...

او میان نفع و اخلاق ، میان دل و قاعده ی توافق،مانده است ... یک دو راهی ساده که هیچ کدام خلاف عقل نیست .

اگر کوک چهارم را نزند هیچ خلافی نکرده ، اما اگر بزند، به رسالت هزار پیغمبر تعظیم کرده است ...

اگر کوک چهارم را نزند ، روی خط توافق و قانون ، راه رفته ، اما اگر بزند ، صدای لبیک او آسمان اخلاق را پر خواهد کرد

دنیا پر از فرصت کوک چهارم است و من و تو کفاش های دو دل

لِقَوم { یَعقِلون / یَعلَمون }

در ادامه ی ریشه شناسیِ انتقادها به تفکر برجام سازان ....

آیت الله جوادی آملی (حفظه ) -درس اخلاق 17 /  04/ 95

این را ما می‌توانیم احیا کنیم که این کشور روی پای خود بایستد و به بیگانه نیازمند نباشد و مستقل باشد. مستحضرید کسی که توان ایستادگی ندارد بیگانه بر او مسلّط می‌شود، ما با علم و عمل صالح می‌توانیم روی پای خود بایستیم و اینکه به ما گفتند قیام کنید برای همین است! قرآن کریم ما را به علم و دانش دعوت کرده است که این حرفی در آن نیست، فرمود عالِم بشوید، عاقل بشوید؛ اما فرمود کشور را علما اداره نمی‌کنند، کشور را عقلا اداره نمی‌کنند، کشور را ﴿لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ﴾[1] اداره می‌کنند، ﴿لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ﴾[2] اداره می‌کنند، این نکته را خوب توجه کنید! اگر کسی عالِم شد، این شخص یا به درد حوزه می‌خورد یا به درد دانشگاه! در قرآن کریم دو تعبیر دارد: یکی اینکه علما مقامشان کذا ﴿إِنَّما یَخْشَی اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ﴾[3] یا عقلا کذا که بهره فراوانی دارند اگر کسی عاقل بود اهلِ بهشت است, اگر کسی عالم بود اهل بهشت است، اما مملکت را عاقل اداره نمی‌کند, مملکت را عالم اداره نمی‌کند، مملکت را ﴿لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ﴾ اداره می‌کند, ﴿لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ﴾ اداره می‌کند. ما که قوم عالِم و عاقل نداریم! ما عرب داریم, عجم داریم، قوم یعنی قائم به عقل! ﴿لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ﴾ یعنی «قائم بالعلم»! هزارها عالم آمدند یک قائم به علم در آنها درآمد که شده امام. با «عالِم» حوزه اداره می‌شود، ولی انقلاب نمی‌شود! با «عاقل» دانشگاه اداره می‌شود، ولی نظام اداره نمی‌شود! عقلا مشکل خودشان را حلّ می‌کنند, علما مشکل خودشان را حلّ می‌کنند؛ اما ﴿لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ﴾ این قوم به معنی نژاد نیست! ما نژاد عرب و عجم و لُر و فارس و ترک داریم که همه اینها محترم‌ هستند، اما ما قوم عاقل یعنی چه؟ شناسنامه کسی هم نوشته این قوم عاقل است؟ قوم یعنی قیام! تا نایستد و ایستادگی نکند قومِ عاقل نیست, قومِ عالم نیست. وجود مبارک ولیّ عصر(ارواحنا فداه) که جهان را اداره می‌کند به آن لقبِ پرافتخارِ قیام است! معصوم جهان را اداره نمی‌کند ولو امام صادق باشد!