انقلاب های دانش آموزی
- پنجشنبه, ۶ اسفند ۱۳۹۴، ۰۳:۲۰ ب.ظ
- ۰ نظر
به یاد دارم در دوران دانش آموزی مهم ترین دغدغه ی این روزهایمان ، بستن در مدرسه ، درس و کلاس یک هفته قبل از عید بود . نقشه می کشیدیم که از فلان روز به مدرسه نمی رویم و پایش هم می ایستادیم ، یک نوع ایستادگی انقلابی بر علیه آموزش و پروش، مدیر، معلم و همه و همه برای اینکه بگوییم ما دانش آموزان زنده ایم .
حتی در روزهای پایانی اسفند برای اعلام وجود، بیشترین حضور را در چهارشنبه سوری داشتیم زیرا در دنیای نوجوانانه ی ما ترقه خود نماد و وسیله ای بود برای مبارزه ی مسلحانه که ما خود را با آن تجهیز می کردیم .
این روزها حسرتی را با خود به همراه دارم که ای کاش "دانش آموز بودم" زیرا این روزها دانش آموز بودن برابر است با انقلابی گری که متاسفانه امثال ما از آن تهی شده ایم .
بماند که درد اصلیم چیست و برای چه این همه صغرا و کبرا در کنار هم قرار می دهم و از دانش آموزی می گویم .
سر بسته ترین دلیل صغرا و کبرا چیدنم آیت الله های پوستری هستند که بعد از گذشت سی و اندی از انقلاب اسلامی پدیده ی عجیبی را رقم زده اند ، آن هم در زمانی که جیب ملت منتظر سکه ای است که با افتادنش از سوراخ ، جیب سوراخ دیگری را پر کند تا با افتادنش از سوراخ . . . ( دوره گردش)
آیت الله های پوستری ، میلیاردها خرج می کنند تا دل جوانک های پایین شهری را از نداریشان ، بیکاریشان و مجردیشان بسوزانند .
در این میان خدا پدر برخی از کاندید های مجلس را بیامرزد که شامی را هر شب از جیب بی سوراخ سرمایه دار به ملت می دهند تا هم خود عاقبت به خیر گردند و هم سرمایه دار مرفه بیچاره که ده روز خوراند تا چند سال بدوشاند سرمایه دارتر شود. ( متن ادامه دارد...)
حتی در روزهای پایانی اسفند برای اعلام وجود، بیشترین حضور را در چهارشنبه سوری داشتیم زیرا در دنیای نوجوانانه ی ما ترقه خود نماد و وسیله ای بود برای مبارزه ی مسلحانه که ما خود را با آن تجهیز می کردیم .
این روزها حسرتی را با خود به همراه دارم که ای کاش "دانش آموز بودم" زیرا این روزها دانش آموز بودن برابر است با انقلابی گری که متاسفانه امثال ما از آن تهی شده ایم .
بماند که درد اصلیم چیست و برای چه این همه صغرا و کبرا در کنار هم قرار می دهم و از دانش آموزی می گویم .
سر بسته ترین دلیل صغرا و کبرا چیدنم آیت الله های پوستری هستند که بعد از گذشت سی و اندی از انقلاب اسلامی پدیده ی عجیبی را رقم زده اند ، آن هم در زمانی که جیب ملت منتظر سکه ای است که با افتادنش از سوراخ ، جیب سوراخ دیگری را پر کند تا با افتادنش از سوراخ . . . ( دوره گردش)
آیت الله های پوستری ، میلیاردها خرج می کنند تا دل جوانک های پایین شهری را از نداریشان ، بیکاریشان و مجردیشان بسوزانند .
در این میان خدا پدر برخی از کاندید های مجلس را بیامرزد که شامی را هر شب از جیب بی سوراخ سرمایه دار به ملت می دهند تا هم خود عاقبت به خیر گردند و هم سرمایه دار مرفه بیچاره که ده روز خوراند تا چند سال بدوشاند سرمایه دارتر شود. ( متن ادامه دارد...)