پای درس استاد
- سه شنبه, ۱۸ فروردين ۱۳۹۴، ۰۱:۰۵ ب.ظ
- ۱ نظر
درس اول:
نکته اسفباری درباره تعطیلات فراوان در کشور وجود دارد. اتلاف عمر حقیقت شرعیه ندارد اما به طور قطع این تعطیلات بیحساب
اتلاف عمر است.
آنها که به جایی رسیدهاند، هرگز این جور تعطیلی
نداشتند. یک وقتی است که تعطیلی ایام فاطمیه پیش میآید که در حقیقت،
امامشناسی و صدیقهشناسی است، که جای خود را دارد اما بسیاری از آنهایی که
به جایی رسیدهاند این مقدار تعطیلی نداشتند.
انسان تا ۴۰ سال ذوق درس خواندن دارد، بعد
ناچار میشود در نهادها فعالیت کند. معنای اتلاف عمر هم همین است که
انتظار داشته
باشیم یک حقیقت شرعیهای برای اتلاف عمر در آیهای یا روایتی
باشد.
این همه علوم در کتاب و سنت وجود دارد، این
همه درجات برای علما ذکر کردهاند و این همه استقبالی که فرشتهها از علما
در موقع
مرگ میکنند، حیف است این مقام را از دست بدهیم.
شورای مدیریت باید در زمینه تعطیلیهای حوزهها
برنامهریزی کند یا خود آقایان وقتشان را مدیریت کنند و اگر نشد درس تعطیلی
داشته باشید، یعنی در این ایام تدریس و مباحثه کنید.
مرحوم بهجت میفرمودند که یکی از
نمونههای شاخص بحثهای اخلاقی، مطالعه احوال علماست بنابراین حتما باید
برای تعطیلیها
برنامهریزی کنیم.
درس دوم:
همه ما موظف هستیم که «ثَکلیٰ» باشیم، داغ داشته باشیم. امر به معروف یعنی
این, نهی از منکر یعنی این, اگر کسی «ثَکلی» نبود، به ما
گفتند: ﴿أَ
تَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمْ وَ أَنْتُمْ
تَتْلُونَ الْکِتابَ أَ فَلا تَعْقِلُونَ﴾غیر عاقل که نمیتواند عقل
تولید کند، فرمود:
﴿أَ تَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمْ وَ أَنْتُمْ تَتْلُونَ الْکِتابَ﴾ پس مأموریت عالمان حوزوی و دانشگاهی و همه شما برادران و خواهران که
با قرآن و عترت(علیهم الصلاة و علیهم السلام) مأنوس هستید، وظیفه همه ما این است که حرف را به جان مردم برسانیم، مردم جانمایه
فراوان و دلمایه الهی دارند. فرمود وقتی به درون
رساندی، صاحبخانه میگیرد، درون مردم خالی نیست، درون مردم یک
نهاد صاف نیست، نهادی است پر از علم و الهامِ فجور و تقوا یک لوح نانوشتهای که خدا به ما نداد که شما در این لوح بنگارید. فرمود
من کتاب و کتیبه به شما دادم,
من خودم آن را پر کردم: ﴿فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾فرمود:
من مدیر اجرایی گذاشتم, من قاضی گذاشتم,
من محکمه گذاشتم, من شما را
معجونی از این علوم آفریدم. اگر ﴿فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾ بود،
به شما نیرویی دادم که بعد از فهمیدن
فجور و تقوا عمل کنید، به شما یک
قاضی در محکمه دادم به نام «نفس لوّامه» که اگر بیراهه رفتید، مرتّب از
درون نیش بزند که
چرا این کار را کردی؛ ﴿لا أُقْسِمُ بِیَوْمِ الْقِیامَةِ ٭
وَ لا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ﴾ این نفس لوّامه از بهترین
برکات الهی است، کُرسی قضا و داوری به
عهده اوست او بالا نشسته، مرتّب نیش میزند که چرا این کار را کردی؟ چرا کردی؟ انسانی که در اوایل امر دست به اختلاس یا غیر اختلاس
بزند، شب در بستر خوابش نمیبرد. چه کسی است که
نمیگذارد او بخوابد، مگر اینکه ـ خدای ناکرده ـ معتاد شود، به اختلاس و
گرانی
و خیانت و مانند آن که کم کم خوابِ غفلت او را فرا بگیرد، این در درون چه کسی است که داد میزند، چرا کردی؟ این نعمت الهی است،
این فرشته
الهی است، این بخشی از جان الهی است. فرمود: من گوشهای از روحی که به من
وابسته است، به شما دادم:
﴿وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی﴾شاید بارها این شعر را از جناب حکیم سنایی شنیده باشید، این از حکمای
بزرگ ماست که به صورت ادبیات الهی،
شعرهای فراوانی گفته است. در عصر او به این فکر بودند که کعبه را با پوششهای پرنیانی تزیین کنند؛ عدهای گفتند این کار را نکنید،
کعبه نیازی به جامه و پرده زرّین ندارد، همان پارچه مشکی و مانند آن برای او بس است، جناب حکیم سنایی گفت ارزش کعبه به این است
که معبد مسلمین است و مطاف مسلمین است و بیت الله است این مزار، حرمت خود را با همان سنگ سیاه دارد نیازی به این
پارچه پرنیانی نیست:
کعبه را جامه کردن از هوس است٭٭٭ یای بیتی جمال کعبه بس است
مگر نمیخواهید کعبه را مزیّن کنید کعبه یک «یاء» دارد این «یاء» حرمت
او, جمال و جلال اوست که خدا فرمود: ﴿أَنْ طَهِّرا بَیْتِیَ﴾
این «یاء» که در کنار بیت است، این شده «بیت الله». به ابراهیم و اسماعیل(سلام الله علیهما) که «خلیل من همه بتهای آزری بشکست»
به ابراهیم فرمود: خانه مرا مطهّر کن! «یاء بیتی جمال کعبه بس است»، کعبه نیازی به پرنیان ندارد. ما هم همینطور هستیم، این «یاء»
را خدا درباره ما هم به کار برد، فرمود:
﴿وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی﴾ ما به دنبال چه چیزی داریم میگردیم؟
بنابراین این «یاء» شرف ماست.
اگر این «یاء» شرف ماست، ما هم باید «خلیفه
الله» بشویم، نه داعیه اومانیسمی داشته باشیم، هر وقت گفتیم ـ معاذالله ـ
من نظرم این است،
این همان به دام تفکر اومانیسمی افتادن است؛ چه انسان
بداند چه انسان نداند. اگر ـ انشاءالله ـ خلیفه حق شدیم، هم خودمان نجات
پیدا
میکنیم، هم این حرف ما پربار میشود، مستقیم وارد درون دلهای مخاطب میشود، ما خودمان به منزله «ثَکلی» میشویم, به منزله
«نائحه مستأجره» نخواهیم بود، حرف ما هم در دیگران اثر میکند؛ چه اینکه از جان ما برخاست. اینکه شهید و دیگران نقل کردند؛
موعظه اگر از دل برخاست به دل مینشیند
راز و رمز آن همین است. آنها میتوانند، حرفها را از دل دریافت کنند، این
حرف طیّب و طاهر
مطهّر است، فرمود: شما این کار را انجام بدهید، در درون آنها یک کُرسی هست، بالای کرسی, «نفس لوّامه» نشسته، نمیگذارد کار باطل
و
خیال باطل در حرم امن جان کسی راه پیدا کند، آنجا تأمین شده است، شما حرف
صحیح تحویل جامعه بدهید, حرف صحیح تحویل
مردم بدهید، مردم امانت الهی هستند, مردم ستون دین الهی هستند و ذات اقدس الهی همه مردم را در سایه ولیّاش حفظ میکند.
داخل پرانتز:(20 نکته پیرامون توافق نامه سوئیس)
از خودت شروع کن: اگر شما هم به سرنوشت خود، نسل آینده و ایران اسلامی علاقمندید، در این نهی از منکر عمومی درباره
مصرف گرایی شرکت کنید.
- ۹۴/۰۱/۱۸