- دوشنبه, ۲۴ آذر ۱۳۹۳، ۰۴:۳۲ ب.ظ
- محمد محمدی نیاکی
بخش دوم از گزیده های کتاب "ساختار و مبانی ادبیات داستانی(1)" اثر استاد نادر ابراهیمی
+ تمام قلم زنانی که به قیل و قال و قشقرق به میدان آمدند،پس از مدتی ،بادکنک وار فروکش کرده اند،و جامعه ی اهل کتاب به وضوح
دریافته است که در درون ایشان،چیزی جز باد نبوده است.
+ دوستدار نو و زنده نوشتن، باید(خاص دیدن)(خاص شنیدن) و به طور کلی خاص به کار گرفتن حواس را بیاموزد و هرگز هم ترک آموختن
و اعلام بس بودگی نکند.
+ نویسنده کارآموز کلاس های فلسفه نیست، و اگر هم باشد برای خوانندگان آثارش نیست،مخاطب پختگی و رسیدگی نویسنده را
می خواهدنه حضور او را در کلاس های ابتدایی درس فلسفه و گزارش او را در باب مشق هایی که نوشته
+ نویسنده تا دارای دیدگاه نسبتا مشخصی نباشد ،قادر نخواهد بود وارد معرکه ی تخریب و نوسازی جهان و دلگرم کردن همسنگران و
همراهان خود نسبت به آینده این جهان باشد.
+ در هنر ترک خلوص و صداقت،خودکشی است.
+ وسیله بسیار ابتدایی و مقدماتی تشخیص این دو از یکدیگر((منظورآثارمتعهد و ناب با آثار سطحی ولی پرفروش)) هم این است که یکی،
ضمن خوانده شدن به تفکر و تعمق وا می دارد،تعالی می بخشد،رشد می دهد،بیدار می کند،برمی انگیزد،تکان می دهد،دردآشنا می سازد
و به مبارزه و عدالتخواهی و غلبه بر فساد و چیره سازی انسانیت دعوت می کند و دیگری متوقف می کند،تسلیم می کند،به چرت می اندازد
،خمار می کند،بیکاره و خیالباف و کاهل می سازد و اسیر شهوت غالب، سطحی اندیشی غالب،خودگرایی غالب و فساد و استیصال و بیهودگی.
+ نویسنده پله می سازد یا نردبام تا خواننده اش را جابه جا کند، در مسیر تعالی.نویسنده در کنار مخاطبان خود قدم نمی زندتا هر آنچه
را که ایشان می بینند،نشان خود آن ها بدهد، این کار همان است که ما "شبه واقع گرایی" یا "واقع گرایی مبتذل"می نامیم و هیچ رابطه ای
با هنر ندارد.از دردهای بیمار گفتن به معنای عین بیمار ناله کردن و زار زدن و به خود پیچیدن نیست.تقلید بیمار را در آوردن کار
عقب ماندگان است نه نویسندگان، نویسنده درد را به نوعی بیان می کند که این بیان با اعتراض به درد،اعتراض به درمان،برانگیختن
دردمندان و بسیاری مسائل دیگر همراه باشد.
-
۰
۰
- ۹۳/۰۹/۲۴
پاسخ:
سلام
تشکر به خاطر نگاه و نظرتون
چندتا نکته که با خوندن نظرتون به ذهنم رسید:
1- راجع به حضرت آدم چنین اطلاعی نداشتم و از شما یاد گرفتم
2- راجع به ساعت ، میدونم منظورتون چیه ولی از ریشه به این مورد در فیلم و فیلم سازی به دلایلی مشخص اعتقادی ندارم به همین دلیل نشون دادن ساعت ها برام مهم نبود
3- من هم با نظر شما در مورد دوچرخه و خیابون موافقم و ابتدا هم قرار بر همین بود ولی متاسفانه ..................... نشد.
باز هم تشکر
پاسخ:
چند مورد دیگر هم هست که در هر سه ضلع وجود داره
لامپ(خاموش و روشن)/ضبط صوت/کبریت(خاموش،روشن،نیمه سوخته)
همرن برقی/برف پاک کن ماشین/ساعت
فقط سه مورد هست که در هر سه ضلع نیست
1-جاده و ماشین ها و عابران 2- مورچه 3- خط تولید کارخانه
برای توضیح مختصر پیرامون این سه مورد و جایگاهش
این سه مورد جایگاه صفت را دارا می باشند.
در وصف تصویری عیق تر از حرکت و جنبش آمده اند.
پاسخ:
سلام
خوب خدا رو شکر
یارغار:با گفتن جمله زمان در گذره دست فیلمساز یه جورایی رو میشه
رفیق یار غار:کی گفته نباید دست فیلم ساز رو بشه؟؟؟
رفیق یارغار:اگه این دست در یک فیلم 4:15 در 3:32 رو بشه به این معنیه که مشکل فیلمه!!!!
باز هم رفیق یار غار: اصولا زمان بین نقطه عطف 2 تا پایان فیلم مرحله گره گشایی نام دارد که منطق اصلی فیلم در این بخش مطرح می شود
در فیلم بیهوده نیست ..... (تا گم نشوی چیزی در تو پیدا نمی شود)
در زندگی عروسکی(عروسک ها زباله شدند و بازیافتشان عروسک ساز ها را خوشحال کرد زیرا آن ها عروسک هایی جدید می خواهند)
قدر مطلق:(خواهرم حجاب تو قدر مطلق توست)
مستند چیزهایی هست ...( مجموعه ای از صحبت های رهبری)
با سپاس