داخل پرانتز:(در نمازهایتان در این ماه مبارک برای مظلومان میانمار دعا کنید)
آرمانخواهی انسان
مستلزم صبر بر رنج هاست پس برادر خوبم!! برای
جانبازی در راه آرمان ها یاد بگیر که در این سیاره
رنج صبورترین انسان ها باشی ..... ((سید مرتضی آوینی))
بخش هایی از سخنرانی حجت الاسلام پناهیان
اگر میخواهیم قیمت پیدا کنیم و حرکت ما ارزش پیدا کند، و مثل حرکت نباتات و حیوانات و ملائکه نباشد، باید از یک طرف علاقهای در جهت خلاف خدا ما را بکشاند و از طرف دیگر علاقۀ دیگری ما را به سوی خدا بکشاند.
هر موقع ما خلاف امیال سطحی خود عمل میکنیم، یک قدم به سوی خدا برداشتهایم؛ قدمی که به ما قیمت میدهد. چون این صحنه(اقدام برخلاف امیال سطحی) هموارده اتفاق میافتد، پس ما با رنج به سمت خدا حرکت میکنیم.
·چرا در این مسیر، باید بر روی رنج و سختی تاکید کرد؟ چون انسان از بس خوشی و راحتی و آسایش و شادمانی را دوست دارد، فکر میکند که آن را در همین دنیا به دست خواهد آورد. به این ترتیب خودش، خودش را به اشتباه میاندازد. برای اینکه انسان به چنین اشتباهی نیافتد، باید رنج را به اندیشۀ خودش وارد کند. ما نه تنها باید از فواید توجه به رنج و تسلیم شدن به رنج و پذیرش رنج با هم صحبت کنیم، بلکه باید ضررهای عدم توجه به رنج را هم در نظر بگیریم.
اگر کسی مسألۀ رنج کشیدن در دنیا را برای خود حل نکرده و مسیر خود را با موضوع رنج شروع نکند و با آن همراه نباشد، حتی اگر آدم خوبی بشود، احتمالاً خوبیهایش ظاهری بوده و حتی ممکن است آدم خطرناکی بشود. بعضیها هستند که در دینداری و مذهبیگری رنج میکشند، ولی اصل رنج را نپذیرفتهاند و منتظر هستند به واسطۀ دینداری هم که شده، یک زمانی به آسایش برسند.
چرا خوارج در مقابل حضرت علی(ع) ایستادند؟ آنها که عمری را در رنج زهد و عبادت به سر برده بودند! اما وقتی یک ذرّه رنج به رنجهایشان از طرف حضرت علی(ع) اضافه شد، بُریدند و به روی حضرت علی(ع) شمشیر کشیدند. اگر کسی تکلیف خودش را با رنج مشخص نکرده باشد، در مراحل نهایی رنج، کم میآورد.
در زندگی حضرت ابراهیم(ع) هم داستان رنج مشخص است. حضرت ابراهیم(ع) رنجهای زیادی کشیده است تا به پیغمبری رسیده و در مسیر پیغمبری هم رنج کشیده است. بعد هم رنج کشیده است تا خدا به او فرزندی عنایت کرده و در مسیر بزرگ کردن پسرش و بنا کردن خانۀ کعبه با پسرش هم رنج کشیده؛ حالا که ابراهیم(ع) همۀ این رنجها را پذیرفته است، خداوند به او میگوید باید پسرت را هم قربانی کنی! واقعاً چقدر میتوان رنجها را پذیرفت؟ کسی که «اصل رنج کشیدن» در دنیا را برای خودش حل نکرده باشد، در مراحل نهایی میبُرد و نمیتواند داوم بیاورد.
چرا اینقدر به عاقبت به خیری توجه داده شده است؟ چون هر کسی برای دین و عبادت، زحمت بیشتری بکشد، بیشتر در معرض سقوط است. کسی که یک عمر خودداری کرده است، اگر مسأله رنج را حل نکرده باشد، بیشتر در خطر است و مدعی یا طلبکار میشود و اگر خدا یک رنج دیگر اضافه کند، دیگر نمیتواند تحمل کند و خواهد بُرید. و خیلیها بودهاند که بُریدهاند.
·برخی انسانها از یک زمانی به بعد از رنج کشیدن برای خدا خسته میشوند. لذا یکی از علتهای لزوم توجه به رنج، این است که اگر رنج تو ادامه پیدا کند، از یک جایی به بعد ممکن است دوام نیاوری، مگر اینکه بدانی که این رنج ادامه پیدا خواهد کرد و اصل استمرار رنج در دنیا را پذیرفته باشی.
خداوند در قرآن کریم میفرماید: «از میان مؤمنین برخی مردان هستند که صادقانه پای عهدشان تا آخر میایستند و بعضی از ایشان شهید شدهاند و برخی منتظر شهادتند؛ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُ وَ مِنْهُم مَّن یَنتَظِرُ وَ مَا بَدَّلُوا تَبْدِیلًا»(احزاب/23). یعنی منتظران شهادت، همسطح شهدا هستند. چون تا آخر ایستادهاند. چیزی که مهم است تا آخر ایستادن است. ارزشی که خدا در این ایه به گروهی از مؤمنین میدهد، مربوط به شهید بودنشان نیست، مربوط به تا آخر ایستادن است؛ بعضیهاشون شهید شدند، و برخی منتظر ماندهاند.
چرا خدا گروهی از مؤمنین را جدا میکند؟ چون همۀ مؤمنین اهل تا آخر ایستادن نیستند؛ نمیکشند. اکثر رزمندگان صدر اسلام بعد از آن همه جهاد در رکاب رسول خدا(ص)، کم آوردند و نابود شدند. آدم از یک زمانی به بعد خسته میشود از رنج کشیدن در راه خدا، کم کم از خدا طلبکار هم میشود. میگوید: «چقدر رنج بکشیم؟ بد کردیم تقوا پیشه کردیم؟ بد کردیم دیندار شدیم؟ بد کردیم جهاد کردیم؟ حالا باز هم باید رنج بکشیم؟»
همین که انسان به یک رنج عادت کرد، باید رنج را در سطح بالاتری تجربه کند. کمی شبیه فیزیوتراپی است. در فیزیوتراپی، در ابتدا درد چندانی ندارد، دردهایش قسمتهای آخرش است. در دینداری هم همینطور است. معمولا در ابتدای راه انسان زیاد زجر نمیکشد.
خدای اسلام، وقتی میخواهد ببیند کسی تسلیم است، نگاه نمیکند ببیند چه کسی تسلیم شده. مدام امتحان میگیرد، ببینید آیا تسلیم است؟ مدام سختی میدهد، ببیند آیا واقعاً تسلیم است؟ به حدی که امام حسین(ع) در مناجات خود در گودی قتلگاه میگوید: «خدایا من هنوز تسلیم هستم!» بعد شما ببینید آیا رنجی بوده که خدا به امام حسین(ع) نداده باشد؟
دلیل دوم برای اینکه چرا مسأله رنج را باید حل کرد، این است که اگر کسی تکلیف خود را با رنج مشخص نکرده باشد، به جای پریدن از روی موانع، عافیتطلبانه از کنار آنها رد میشود. یعنی در این صورت مسلمانی ما با عبور کردن از کنار موانع و سختیهای مقابل ما خواهد بود نه با درگیری با آنها. به عبارت دیگر به جای «پریدن از روی مانع»، از کنار آن عبور کردهایم.
بعضیها یک عمر مسلمانی میکنند در حالیکه با زرنگی مسلمانی کردهاند؛ یعنی اگر رنج پیش بیاید، به جای اینکه به خاطر خدا آن را بپذیرند، از کنار آن فرار میکنند. یعنی جاهایی که راهدستشان بوده و برایشان آسان بوده است، مسلمانی کردهاند اما جاهایی که خدا خواسته است که مبارزه با نفس کنند تا رنج بکشند، از کنار آن موانع عبور کردهاند. وقتی ما به جای پریدن از روی مانع، از کنار آن عبور میکنیم و خود را از رنج مبارزه با نفس رها میکنیم، فرصت رشد خود را از بین بردهایم.
محمدبن مسلم آدم محترم و ثروتمندی بود. امام باقر(ع) به او یک کلمه فرمودند که تواضع کن. و او این تذکر را پذیرفت. شاید به فکر فرو رفت که «مشکل من چه بود و دینداری من چه اشکالی داشت که آقا فرمود تواضع کن؟ انگار عمری است دینداری کردهام ولی تکبرم برطرف نشده است. لابد یک مانعی داشتهام و الا نماز باید همه چیز را درست میکرد.» به کوفه برگشت. یک سبد خرما و یک ترازو برداشت و کنار درب مسجد جامع شهر نشست و شروع کرد با صدای بلند خرما فروختن. قوم و قبیله او آمدند و گفتند: «ما را مفتضح کردی و آبروی ما را بردی! این چه کاری است میکنی؟!» محمدبن مسلم گفت: «مولای من دستوری داده است و من با آن مخالفت نمیکنم.» یعنی: من باید حال نفس خودم را بگیرم. من، خراب کردهام و آقایم گفته است برو تواضعت را زیاد کن. من باید اینطوری حال خودم را بگیرم. اگر من خوب شدهام، پس چرا هنوز این نقطه ضعفها را دارم؟ اقوام او وقتی موفق نشدند، برای اینکه آبروی خودشان حفظ کنند، او را به بیابان بردند و گفتند: اگر اصرار داری که مشغول خرید و فروش باشی، (کار پست و سطح پائین انجام دهی) به آسیابانى بپرداز. محمّد بن مسلم هم آسیاب و شترى خرید و به کار آسیابانى پرداخت. (عن أبی النَّصرِ: سَألتُ عبدَ اللّه ِ بنَ محمّدِ بنِ خالدٍ عَن محمّدِ بنِ مُسلمٍ فقالَ : کانَ رجُلاً شَریفا مُوسِرا ، فقالَ لَهُ أبو جعفرٍ علیه السلام : تَواضَعْ یا مُحمّدُ، فلَمّا انصَرَفَ إلَى الکوفَةِ أخَذَ قَوصَرَةً مِن تَمرٍ مَع المِیزانِ ، و جَلَسَ على بابِ مَسجِدِ الجامِعِ و صارَ یُنادی علَیهِ، فأتاهُ قَومُهُ فقالوا لَهُ : فَضَحتَنا! فقالَ : إنّ مَولای أمَرَنی بأمرٍ فلَن اُخالِفَهُ ، و لَن أبرَحَ حتّى أفرَغَ مِن بَیعِ ما فی هذهِ القَوصَرةِ . فقالَ لَهُ قَومُهُ : إذا أبَیتَ إلاّ أن تَشتَغِلَ بِبَیعٍ و شِراءٍ فاقعُدْ فی الطَّحّانِینَ ، فهَیّأَ رَحىً و جَمَلاً و جَعلَ یَطحَنُ؛ الإختصاص/51)
اگر مسأله رنج را برای خودت حل نکنی، دینداری میکنی ولی دینداریات خاصیت رشددهندگی چندانی ندارد! اگر ما به جای محمدبن مسلم بودیم، چه میکردیم؟ میگفتیم خب: بله! باید تواضع کنم. همین لبخندی که من به دیگران میزنم، تواضع من است. این یعنی از کنار مانع رد شدن و از روی آن نپریدن.
البته همیشه راه این نیست که برای بدست آوردن تواضع کارهای پست انجام دهید؛ چون درد و دوای هرکس ممکن است متفاوت باشد. ولی امتحانها و آزمایشهایی که خداوند برای شما پیش میآورد را درست انجام دهید و به هر سازی که خدا زد، برقصید. خدا هر کسی را یک جوری با رنج آزمایش میکند و تو باید مسأله رنج را برای خودت حل کرده باشی. رنجی که ناشی از پا گذاشتن روی هوای نفس است را باید برای خودت حل کرده باشی.
شیطان برای انسانهای پیچیده تر روشهای پیچیده تری را برای گمراه کردن انتخاب می کند، مثلا گاهی انسانهای منطقی و عاقل را مغرور به عقلشان می کند و بعد کم کم آخرت و عالم غیب را در نظر آنها محو میکند و سپس به صورت کاملا منطقی! رنج کشیدن برای آرمانها و ارزشها در جهان حاضر را کم اهمیت و شاید بی اهمیت جلوه میدهد. خدایا عاقبت ما را ختم به خیر بفرما
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیانثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
مثلا گاهی انسانهای منطقی و عاقل را مغرور به عقلشان می کند و بعد کم کم آخرت و عالم غیب را در نظر آنها محو میکند و سپس به صورت کاملا منطقی! رنج کشیدن برای آرمانها و ارزشها در جهان حاضر را کم اهمیت و شاید بی اهمیت جلوه میدهد.
خدایا عاقبت ما را ختم به خیر بفرما