اینجا مرکزِ دنیایِ من است...
در جمهوری اسلامی هر جا که قرار گرفتید آنجا را مرکز دنیا بدانید و آگاه باشید که همه کارها به شما متوجه است."امام خامنه ای"
اینجا مرکزِ دنیایِ من است...
در جمهوری اسلامی هر جا که قرار گرفتید آنجا را مرکز دنیا بدانید و آگاه باشید که همه کارها به شما متوجه است."امام خامنه ای"
طبقه بندی موضوعی
آنچه باید به گوش جان سپرد
(۷۰)
مثل بقیه نبودن...
(۵۰)
نوشته های سید
(۷۳)
طراحی ها
(۳۴)
دردل ها
(۲۴)
فیلم ها
(۱۷)
نقدها
(۳۲)
TEDx
(۱)
پژوهش
(۱)
عکاس باشی
(۳)
پرونده ماه
(۳)
خلاصه آمار
بایگانی
ارديبهشت ۱۳۹۶
(۱)
فروردين ۱۳۹۶
(۲)
اسفند ۱۳۹۵
(۴)
بهمن ۱۳۹۵
(۳)
دی ۱۳۹۵
(۲)
آذر ۱۳۹۵
(۱)
آبان ۱۳۹۵
(۳)
مهر ۱۳۹۵
(۳)
شهریور ۱۳۹۵
(۱)
مرداد ۱۳۹۵
(۶)
تیر ۱۳۹۵
(۷)
خرداد ۱۳۹۵
(۱۸)
ارديبهشت ۱۳۹۵
(۴)
فروردين ۱۳۹۵
(۶)
اسفند ۱۳۹۴
(۱۵)
بهمن ۱۳۹۴
(۱۴)
دی ۱۳۹۴
(۸)
آذر ۱۳۹۴
(۷)
آبان ۱۳۹۴
(۷)
مهر ۱۳۹۴
(۵)
شهریور ۱۳۹۴
(۶)
مرداد ۱۳۹۴
(۱)
تیر ۱۳۹۴
(۵)
خرداد ۱۳۹۴
(۴)
فروردين ۱۳۹۴
(۷)
بهمن ۱۳۹۳
(۵)
دی ۱۳۹۳
(۸)
آذر ۱۳۹۳
(۴)
مهر ۱۳۹۳
(۹)
شهریور ۱۳۹۳
(۱)
مرداد ۱۳۹۳
(۳)
تیر ۱۳۹۳
(۱۰)
ارديبهشت ۱۳۹۳
(۲)
فروردين ۱۳۹۳
(۱)
اسفند ۱۳۹۲
(۴)
دی ۱۳۹۲
(۹)
آذر ۱۳۹۲
(۲۲)
آبان ۱۳۹۲
(۱۱)
مهر ۱۳۹۲
(۱۱)
شهریور ۱۳۹۲
(۱۴)
مرداد ۱۳۹۲
(۸)
تیر ۱۳۹۲
(۶)
خرداد ۱۳۹۲
(۹)
ارديبهشت ۱۳۹۲
(۱۱)
فروردين ۱۳۹۲
(۴)
اسفند ۱۳۹۱
(۲)
بهمن ۱۳۹۱
(۱)
دی ۱۳۹۱
(۲)
آخرین مطالب
۹۶/۰۲/۱۷
"یُخرِجُهُم مِن الظُّلماتِ اِلی النُّور"
۹۶/۰۱/۲۸
وقتی نام یک روستا می شود آزادی...
۹۶/۰۱/۱۷
ما بچه های روستای سرحانیه
۹۵/۱۲/۲۷
کوخ نشینان
۹۵/۱۲/۱۷
نبضِ خفیف
۹۵/۱۲/۱۲
مجلس اش می فهمد!!
۹۵/۱۲/۱۲
المَرءُ یُحفَظُ فی وُلدِهِ
۹۵/۱۱/۱۸
داستانِ سیستان
۹۵/۱۱/۰۶
"دیگر نباید خفت "
۹۵/۱۱/۰۶
آمل،از بهمن 60 تا بهمن 95
خانه
نگارخانه
شهرآباد
امتیاز به فیلم ها
اینستاگرام
سدید فیلم
کانال سدید
_س.مّ.ن_
۲ مطلب با کلمهی کلیدی «آژانس شیشه ای» ثبت شده است
چیزهِ من فیلمسازم...
يكشنبه, ۲۸ مهر ۱۳۹۲، ۰۵:۱۰ ق.ظ
محمد محمدی نیاکی
۱ نظر
بخشی از خاطرات ابراهیم حاتمی کیا
سیطره جریان جنگ آنقدر برای من قوی بود که من می گفتم رزمنده فیلمبردار تا بگویم فیلمبردار رزمنده. خجالت می کشیدم از دهنم
در بیاد بگویم که فیلمسازم. البته به زنم گفتم. وقتی می خواستم ازدواج کنم به خانمم گفتم که:« چیزه من فیلمسازم». سال 62 بود «تربت»
را ساخته بودم ، رفتم خواستگاری. گفتم:«من درسته پاسدارم ولی فیلمسازم.» گفت:«یعنی چی؟» گفتم:« تو کاره ما تهمت زیاده.» سالی بود
که
یکی از بچه های ما ، همین آقای حاج میری، فیلمی به اسم «حلوا برای زنده ها » ساخته بود؛ بر اساس داستانی از آقای دولت آبادی. بعد
به او بسته بودن که این مارکسیست و توده ای است. حالا این بچه خط امامی بود، سفارت آمریکا را گرفته بودند. ما همه مانده بودیم که
چه جوری ثابت کنیم، ما که نماز می خوانیم. من می دانستم این پیچیدگی ها در این عرصه هست.
ادامه مطلب
خیبری ساکته،دود نداره سوز داره
يكشنبه, ۲۹ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۰۵:۵۹ ق.ظ
محمد محمدی نیاکی
۰ نظر
نمی دونم چه اتفاقی افتاد که باعث شد امسال (سال92) فیلم آژانس شیشه ای رو دو بار دیگه ببینم.نمی دونم چند بار این فیلم رو دیدم
ولی هر بار که دیدم همچنان موثر و ....
در زیر قسمتی از دیالوگ های موثر و زیبای این فیلم را می بینید.
حاج کاظم(پرویز پرستویی):
میدونم بد موقعی برا قصه شنیدنه ولی من می خوام براتون یه قصه بگم....وقت زیادی ازتون نمی گیرم
یکی بود یکی نبود،یه شهری بود خوش قد و بالا،آدمایی داشت محکم و قرص ، ایام، ایام جشن بود
جشن غیرت ، همه تو اوج شادی بودن که یهو یه غول حمله کرد به این جشن ، اون غول ، غول گشنه ای بود که
می خواست کلی از این شهر و ببلعه.... همه نگرون شدند....حرف افتاد با این غول چه کار کنیم، ما خمار جشنیم
بهتره سخت نگیریم، اما پیرو مراد جمع گفت باید تازه نفسا برن به جنگ غول..... قرعه به نام جوونا افتاد.
جوونایی که دوره کورکوریشون بود رفتن به جنگ غول ... غول غوله عجیبی بود، یه پاشو می زدی دو تا پا اضافه
می کرد، دستاشو قطع می کردی چند تا سر اضافه می شد ، خلاصه چه دردسر....بالاخره دست و پای آقا غوله رو
قطع کردن و خسته و زخمی برگشتن به شهر شون که دیدن پیرشون سفر کرده
یکی از پیر جوونای زخم چشیده جاشو گرفت..... اما یه اتفاق افتاده بود
بعضی ها این جوونا رو طوری نگاه می کردن که انگار غریبه می بینن.. شایدم حق داشتن
آخه این جوونا مدت ها دور از شهر با این غوله جنگیده بودن
جنگیدن با غول آدابی داشت که اونا بهش خو کرده بودن،دست و پنجه نرم کردنشون با غول زلالشون کرده بود
شده بودن اینهو اصحاب کهف ، دیگه پولشون قیمت نداشت ، اونایی که تونستن خزیدن تو غار دلشون و اونایی
که نتونستن مجبور به معامله شدن ...
من شما رو نمی شناسم اما اگه مثل ما فارسی حرف میزنین پس معنی این غیرت و می فهمین..
این غیرت داره خشک میشه.... شاه رگ این غیرت...... کمک کنید نذاریم این اتفاق بیفته.
ادامه مطلب