اینجا مرکزِ دنیایِ من است...

در جمهوری اسلامی هر جا که قرار گرفتید آنجا را مرکز دنیا بدانید و آگاه باشید که همه کارها به شما متوجه است."امام خامنه ای"

اینجا مرکزِ دنیایِ من است...

در جمهوری اسلامی هر جا که قرار گرفتید آنجا را مرکز دنیا بدانید و آگاه باشید که همه کارها به شما متوجه است."امام خامنه ای"

خیال نکن که باطل تو را نجات می دهد


مدتی است که می خواهم این جلسه از سخنرانی حاج آقا مجتبی تهرانی (ره) را منتشر کنم اما ...

این سخنرانی مورد توجه همه به خصوص اهالی سازش و سینه چاکان دم کدخدا دیده ی فعلی می باشد .

أعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ وَ الْحَمْدُ للهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ
وَ صَلَّی اللهُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ وَ لَعْنَةُ اللهِ عَلَی أعْدَائِهِم أجْمَعِینَ.
 
(وَ لا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْباطِلِ وَ تَکْتُمُوا الْحَقَّ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ)

مروری بر مباحث گذشته
بحث ما راجع به قیام امام حسین(علیه السلام) و تقابل حق و باطل بود که گفتیم: تقابل میان ایندو تقابل تضادّ است؛ یعنی اینها قابل جمع و قابل رفع نیستند و انسان باید در مسیر زندگی­اش یکی از ایندو را انتخاب کند. گفتیم: انسانها در رابطۀ با عمل به حق، به چند دسته تقسیم میشوند؛ دستۀ اوّل کسانی هستند که حق را انتخاب می­کنند و در آن راه نیز حرکت کرده و پایداری میکنند؛ خوشا به حال آنها که حقیقتاً اولیای حقّند. دستۀ دوم کسانی هستند که باطل را انتخاب کرده و در آن مسیر حرکت میکنند و در آن راه نیز پایداری دارند؛ تکلیف اینها هم کاملاً روشن است. در آخر بحث به کسانی رسید که ابتدا حق را انتخاب می­کنند و در مسیر آن قرار میگیرند امّا بعد، راه را عوض می­کنند. در آخر روایاتی را مطرح کردیم که این افراد را تحت عنوان متلوّن قرار داده بود.
اصناف سهگانۀ متلوّنین
حالا من بحث را بر روی این گروه از افراد که متلوّن هستند متمرکز می­کنم. من باید کمی دربارۀ متلوّنین توضیح دهم تا اصناف محتلف این گروه از افراد مشخّص شود. خود این متلوّنین سه دستهاند؛ یعنی این‌‌ها کسانی هستند که چون حق با فطرتشان هم­سو است، آن را انتخاب میکنند، امّا چون در یک جاهایی می­بینند که پایبندی به حق برایشان مشکل ایجاد میکند، خطشان را عوض میکنند! گاهی این خط عوض کردن، تصادفی است؛ یعنی مثلاً فرد غفلتی می­کند و نفس بر او غلبه یافته و از مسیر حق خارج میشود. حالا یا تا آخر در مسیر باطل میماند و به قسم دوم میپیوندد، یا به قسم چهارم ملحق میشود .امّا یکوقت هست که این تغییر رنگ و تعویض خط، بهصورت روش آنها در آمده و گویی این روش آنها است! اینها «مداهنهگر در حق» هستند. این تعبیر در نهجالبلاغه از علی(علیه السلام) آمده و من هم از آنجا گرفتهام؛ چون حضرت خیلی به این افراد مبتلی بود این تعبیر را هم در خطب خود دارد. اینها روش­شان این است که گاهی به حق متوسّل میشدند و گاهی به باطل!
یکوقت انسان از اوّل خط عوض میکند؛ این فرد با حق میانهای ندارد و مشکل چندانی هم برای حق درست نمیکند! امّا یکوقت هست که کسی در راه حق است، امّا بعد از مدّتی بهخاطر اینکه عمل به حق برایش یک مشکل ایجاد کرد، حق را می­بوسد و کنار می­گذارد! این تلوّن اگر دائمی باشد، یعنی تا آخر در مسیر باطل باشد هم خیلی مشکلساز نیست؛ خطر اصلی آنجا است که کسی روشش این باشد که هر روز و به هر بهانهای خط عوض کند؛ روزی در مسیر حق باشد و روزی در مسیر باطل. اصلاً روشش این است. این خیلی خطر دارد. این بحث، یک بحث بسیار دقیق اجتماعی است.
ما اگر بخواهیم با تعابیر ساده این مطلب را بیان کنیم باید بگوییم چنین افرادی یکی به نعل میزنند، یکی به میخ! هر چند این تعبیر هم نارسا است ولی این را میرساند که چنین کسی گاهی به اینسو می­رود و گاهی به آنسو؛ و این هم روش کلّی او در زندگی است. گاهی در مسیر حق است؛ تا آنجا که با اهداف نفسانی­اش همسو باشد. امّا همین که دید حق با اهدافش نمیخورد و تطابق ندارد، بهسراغ باطل میرود؛ بعد آنجایی هم که می­بیند ممکن است باطل برایش مشکلی ایجاد کند و چهره­اش در جامعه خراب شود، دوباره بهسراغ حق می­رود! این یک روش شیطانی است.
علی(علیه السلام) نسبت به اینها که یک روز در میان خط عوض می­کنند، در دو جای خُطَب نهجالبلاغه، مطالبی را بیان میفرماید که من برای شما میخوانم. در خطبۀ 2(سلام الله علیها)(سلام الله علیها) که خطبۀ کوتاهی هم هست،[1] آمده که حضرت فرمودند: «وَ اعْلَمُوا رَحِمَکُمُ اللَّهُ أَنَّکُمْ فِی زَمَانٍ الْقَائِلُ فِیهِ بِالْحَقِّ قَلِیلٌ»؛ بدانید که شما در زمانی زندگی می­کنید که در آن زبانهای گویای به حق، اندک است؛ یعنی کم است کسی که حق را بگوید. «وَ اللِّسَانُ عَنِ الصِّدْقِ کَلِیلٌ»؛ زبان از راست­گویی کُند شده است؛ گویا کسی زبان ندارد که آن چیزی را که حقیقت دارد و راست است را بگوید. «وَ اللَّازِمُ لِلْحَقِّ ذَلِیلٌ»؛ کسانی که در جامعه حق­جو باشند خوار و ذلیل شدهاند! «أَهْلُهُ مُعْتَکِفُونَ عَلَى الْعِصْیَانِ»؛ در این زمان مردم، بر نافرمانی به خداوند، یعنی عدول از حق که همان دین الهی است، آماده شدهاند. «مُصْطَلِحُونَ عَلَى الْإِدْهَانِ»؛ اینها بر مماشات و سازشکاری همدست شده­اند؛ یعنی اهل مداهنهاند! یعنی بهسراغ سازشکاری رفتهاند و یکی به نعل می­زنند و یکی به میخ می­کوبند. «فَتَاهُمْ عَارِمٌ»؛ جوانشان بدخو است. «وَ شَائِبُهُمْ آثِمٌ»؛ پیرشان گناهکار است. «وَ عَالِمُهُمْ مُنَافِقٌ»؛ دانایشان دورو گردیده، «وَ قَارِنُهُمْ مُمَاذِقٌ»؛ و سخنران­هایشان چاپلوس شده است!
این همان معنایی است که ما گفتیم. متلوّنین گاهی در زمرۀ مداهنین نسبت به حق و باطل قرار میگیرند و «عدول از حق به باطل و از باطل به حق»، روش آنها شده است! این یک روش شده و تصادفی و یا از سر غفلت نیست که اگر فهمید و متوجّه شد که دارد اشتباه میکند، برگردد! ما با کسانی که وقتی راهشان را عوض میکنند در آن مسیر باقی میمانند، مشکلی نداریم. من به اینها می­گویم: «باصفا»! چه در مسیر حق باشد یا باطل، اگر صریح بگوید: «من اینکارهام» و در راهش هم پایدار باشد، خیلی باصفا است! مشکل جوامع متدیّنین اینجا است که افراد متلوّنی در آن باشند که اهل مداهنه باشند. چه کسانی مشکل آفرینند؟ متلوّنینی که مداهن هستند.
حضرت در خطبۀ دیگر که خطبه 24 نهجالبلاغه است، فرمودند: «وَ لَعَمْرِی مَا عَلَیَّ مِنْ قِتَالِ مَنْ خَالَفَ الْحَقَّ وَ خَابَطَ الْغَیَّ مِنْ إِدْهَانٍ وَ لَا إِیهَانٍ»؛ به جان خودم قسم؛ من در جنگ با کسی که با حق مخالفت کرده، به راه ضلالت رفته و در گمراهی قدم گذاشته، هیچگونه مسامحه، سازش و سستی نمی­کنم! در برخورد با افراد، من اهل مداهنه نیستم! در روایت قبل فرمود که جامعه بهسوی مداهنه و سازشکاری رفته و وضع، الآن اینطور شده است؛ اینجا می­گوید: من در برخورد با اینها اهل مداهنه نیستم. آنها سازشکارند ولی من در برخورد با آنها سازشکار نیستم!
بعد خطاب به دیگران فرمود: «فَاتَّقُوا اللَّهَ عِبَادَ اللَّهِ وَ فِرُّوا إِلَى اللَّهِ مِنَ اللَّهِ»؛ بندگان خدا! حریم الهی را حفظ کنید! از نافرمانی او بپرهیزید! و از خدا، بهسوی خدا بگریزید! از حق، به باطل نگریزید! «وَ فِرُّوا إِلَى اللَّهِ مِنَ اللَّهِ»! تو که می­خواهی این راه را بروی، اگر دیدی در جامعه دارد به تو فشار می­آید، به حق تعالی پناه ببر؛ نه به شیطان! از حق به حق پناه ببر؛ نه به باطل! «وَ امْضُوا فِی الَّذِی نَهَجَهُ لَکُمْ»؛ در راه حق، که راهی واضح و روشن است و در پیش روی شما قرار دارد، قدم بردارید! «وَ قُومُوا بِمَا عَصَبَهُ بِکُمْ»؛ آنچه را که عقل و نقل برایتان مشخّص کرده، بهپا دارید!
آثار و نتایج پرهیز از مداهنه نسبت به حق
من در نهج البلاغه کم دیدهام که امیرالمؤمنین برای کاری ضمانت کند؛ امّا حضرت در ادامۀ یک چیز را برای کسانی که اهل مداهنه نیستند، تضمین میکند و در ادامۀ همین خطبه میفرماید: «فَعَلِیٌّ ضَامِنٌ لِفَلْجِکُمْ آجِلاً إِنْ لَمْ تُمْنَحُوهُ عَاجِلاً»؛ شخصِ علی، ضامن پیروزی و رستگاری شما می­شود، اگر تن به باطل ندهید! بنا به ضمانت حضرت ما چهوقت پیروز میشویم؟ در آینده پیروز خواهیم شد و به رستگاری خواهیم رسید، امّا اگر که در مسیر حق و در مواجهه با باطل، مداهنه نکنیم و اهل سازش نباشیم. چهبسا این روایت اشاره به رستگاری در آینده بهطور مطلق داشته باشد؛ یعنی اگر در دنیا هم پیروز نشدی، نگران نباش؛ من رستگاری آخرتت را ضامن می­شوم! اگر در دنیا در راه حق کشته شدی و بهظاهر مغلوب گشتی، من ضمانت می­کنم که در آخرت پیروز و رستگار باشی!
برخی خیال میکنند با سازشکاری و مداهنه، یعنی با گاهی اهل حق بودن و گاهی هوای شیطان را داشتن، میتوانند از گردنهها و فشارها رها شوند؛ حال آنکه اینطور نیست! خیال نکنید که با این سازشکاری، میتوان بار را به منزل رساند! اگر اهل مداهنه باشی، (خَسِرَ الدُّنْیا وَ الْآخِرَةَ)[2] می­شوی! حالا من یک روایت از بحار بخوانم؛ علی(علیه السلام) فرمود: «وَ لَا تُدَاهِنُوا فِی الْحَقِّ إِذَا وَرَدَ عَلَیْکُمْ وَ عَرَفْتُمُوهُ فَتَخْسَرُوا خُسْرَاناً مُبِیناً»؛[3] خیال نکنید که در این چهار صباح دنیا، با این روش ـنعوذباللهـ می­توانید پیشرفت کنید! این را بدانید که اگر شما از عمل کردن به حق، به حسب ظاهر، سود نبرید و بخواهید با کج کردن راه و عوض کردن مسیر، بارتان را به منزل برسانید، بیچاره میشوید! طوری زمین میخورید که برای همه معلوم میشود شما خسارت دیدهاید. همین روش، شما را از بین خواهد برد. این سود و زیانهای ظاهری همه­اش زودگذر است.[4]
باز علی(علیه السلام) در روایتی دیگر فرمود: «اَلْزِمِ الْحَقَّ یُنْزِلْکَ مَنازِلَ أهْلِ الْحَقِّ یَوْمَ لَا یُقْضَى إلَّا بِالْحَقِّ»؛[5] نگاه کنید! مرتّب حرف از حق است؛ حضرت چند مرتبه «حق» را تکرار میکند! «اَلْزِمِ الْحَقَّ»؛ پای حق بایست! «یُنْزِلْکَ مَنازِلَ أهْلِ الْحَقِّ»؛ این ایستادگی و مداهنه نکردن، تو را به جایگاهی که اهل حق در آن هستند، میرساند. امّا چهوقت این نتیجه حاصل خواهد شد؟ «یَوْمَ لَا یُقْضَى إلَّا بِالْحَقِّ»؛ در آن روزی که جز به حق قضاوت نمی­شود! همهاش سخن از حق است؛ حق، حق، حق!
ما قبلاً هم گفتیم که مداهنه، یعنی سازش­کاریهایی که به یک روش تبدیل شده است؛ ملکه شده و تصادفی نیست. «هر روز به شکلی بُت عیار درآمد»! این کار هر روزه است؛ نه یک اشتباه؛ این اشتباه همیشگی و غفلت دائمی، یک انگیزۀ جدّی و دائمی میخواهد؛ یک روز با این است، یک روز با آن است؛ روز بعد دوباره میبینی برگشته، فردایش دوباره پشت کرده و... این آدمها در همین دنیا مچ این آدمها باز شده و آبرویشان میرود؛ اینها راه به جایی نخواهند برد.
از طرفی ما قبلاً هم گفتیم که تمسّک به باطل، انسان را در همین دنیا هلاک میکند. بدانید که قضیه در طول تاریخ، همین بوده و این چیزها، ذهنیّتگرایی نیست؛ همۀ اینها در خارج هست و واقعیّت دارد. در یک روایت آمده است: «مَنْ لَمْ یُنْجِهِ الْحَقُّ أهْلَکَهُ الْبَاطِلُ»؛[6] اگر دیدی پایداری بر حق، به حسب ظاهر، برای تو نجات بخش نیست، خیالی نکن که باطل تو را نجات می­دهد! نخیر؛ یقین داشته باش که اگر به باطل رو کنی، او تو را زودتر از بین می­برد! حق تو را از بین نمی­برد؛ هرچند که نجاتت ندهد، ولی باطل تو را از بین می­برد. ببینید حضرت چطور بین حق و باطل، تقابل درست کرده است! اگر این نجاتت نداد، هلاکت نمی­کند، امّا بدان اگر دست از این برداشتی و سراغ باطل رفتی، آن تو را هلاک می­کند.
در روایتی دیگر آمده است: «مَنْ حُمَّ ظَمِئَ وَ مَنْ تَعَدَّى الْحَقَّ ضَاقَ مَذْهَبُهُ وَ مَنِ اقْتَصَرَ عَلَى قَدْرِهِ کَانَ أَبْقَى لَهُ»؛[7] تو خیال کردی که اگر دست از حق برداری و رو به باطل آوری، این برایت کارگشا است؟! بدان که این برایت کارگشایی ندارد. بله؛ در ظاهر ممکن است که فکر کنی بُردی، ولی بعداً چنان به «چه کنم؟! چه کنم؟!» بیفتی که هیچ راه مفرّی پیدا نکنی!
در طول تاریخ اینطور بوده و بدان که در تمام مسایل روزمرّۀ ما نیز همینطور است. خیال نکن با یک دروغ که سر فلانی و فلانی را شیره مالیدی ـحالا برای ریاست، پول یا هر چیز بیارزش دنیایی دیگرـ، کارَت درست میشود و بهاصطلاح خرت از پل میگذرد! یک روز در همین دنیا مستأصل خواهی شد! در طول تاریخ مسأله این بوده که اهل حق، از هلاکت رستهاند و اهل باطل در همین دنیا با همان باطلی که به آن پناهنده شده بودند، هلاک شدهاند. از آدم تا خاتم و از خاتم تا به قیامت قضیه این است. همه یا اهل حقند یا اهل باطل. ببینید که هر کدام چه عاقبتی داشتهاند و عبرت بگیرید!


[1]. البتّه در بعضی از نهج­البلاغه­ها این خطبه، 224 است.
[2]. اشاره به آیۀ شریفۀ11 از سورۀ مبارکۀ حج؛ (وَمِنَ النَّاسِ مَن یَعْبُدُ اللَّهَ عَلَى حَرْفٍ فَإِنْ أَصَابَهُ خَیْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَإِنْ أَصَابَتْهُ فِتْنَةٌ انقَلَبَ عَلَى وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْیَا وَالْآخِرَةَ ذَلِکَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِینُ)
[3]. بحارالانوار، ج74، ص291
[4]. البتّه ما، هم «خَسِرَ، یخسَرُ» داریم و هم «خَسِرَ، یخسِرُ»؛ که هر دو هم در اینجا صحیح است و به‏معنای ضلالت و گمراهی است.
[5]. غررالحکم، ص69
[6] همان، ص68
[7] بحارالانوار، ج74، ص212
  • محمد محمدی نیاکی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی