حکایت کتاب و کپر
- پنجشنبه, ۱۴ آبان ۱۳۹۴، ۰۶:۵۴ ب.ظ
- ۰ نظر
میخواهد مثل برادرش معتاد شود یا مثل پسرعمویش قاچاقچی. نمیخواهد برای
بهدستآوردن لقمهای نان، سوخت قاچاق کند. نمیخواهد
مثل پدرش در عین درستکاری از غم نبود نان جان بدهد. او میخواهد درس بخواند و باسواد شود، میخواهد مدرسهای خوب برود و
سرپناهی امن داشته باشد. دلش میخواهد بزرگ که شد شهرش را خودش بسازد؛ شهری آباد به دور از هرگونه فقر و اعتیاد اما آرزوی
به ظاهر کوچک او آرزویی دست نیافتنی شده؛ چرا که در زادگاهش نه کتابی
هست که بخواند و نه معلمی که بیاموزد.او ساکن یکی از
روستاهای جنوب کرمان است؛ روستایی در بخش جازموریان.
برای کار خیر از همدیگر سبقت بگیرید
- ۹۴/۰۸/۱۴