اینجا مرکزِ دنیایِ من است...

در جمهوری اسلامی هر جا که قرار گرفتید آنجا را مرکز دنیا بدانید و آگاه باشید که همه کارها به شما متوجه است."امام خامنه ای"

اینجا مرکزِ دنیایِ من است...

در جمهوری اسلامی هر جا که قرار گرفتید آنجا را مرکز دنیا بدانید و آگاه باشید که همه کارها به شما متوجه است."امام خامنه ای"

چیزهِ من فیلمسازم...

بخشی از خاطرات ابراهیم حاتمی کیا

سیطره جریان جنگ آنقدر برای من قوی بود که من می گفتم رزمنده فیلمبردار تا بگویم فیلمبردار رزمنده. خجالت می کشیدم از دهنم

 در بیاد بگویم که فیلمسازم. البته به زنم گفتم. وقتی می خواستم ازدواج کنم به خانمم گفتم که:« چیزه من فیلمسازم». سال 62 بود «تربت»

 را ساخته بودم ، رفتم خواستگاری. گفتم:«من درسته پاسدارم ولی فیلمسازم.» گفت:«یعنی چی؟» گفتم:« تو کاره ما تهمت زیاده.» سالی بود

 که یکی از بچه های ما ، همین آقای حاج میری، فیلمی به اسم «حلوا برای زنده ها » ساخته بود؛ بر اساس داستانی از آقای دولت آبادی. بعد

به او بسته بودن که این مارکسیست و توده ای است. حالا این بچه خط امامی بود، سفارت آمریکا را گرفته بودند. ما همه مانده بودیم که

 چه جوری ثابت کنیم، ما که نماز می خوانیم. من می دانستم این پیچیدگی ها در این عرصه هست.

دوران سازندگی آغاز شده بود و می خواستند شادمانگی ها را جشن بگیرند یا شادمانگی بیاورند و رنگ های تلخ و خاکستری دوران جنگ را

کم کم فراموش کنند. حالا این وسط یک فیلمسازی هم پیدا شده است، ساز ناکوک می زند. حتی به من هشدار دادند که احتمال دارد این

فیلم شکست بخورد و این زبانی نیست که الان مردم دوست داشته باشند. واقعا هم تا لحظه ای که فیلم به نمایش درآمد من قطع یقیین

 تصورم این بود که این فیلم شکست خواهد خورد.

تا روز اولین نمایش فیلم در سینمای شهر قصه برای اهالی مطبوعات رسید. این از آن خاطرات عجیب و غریب است که برای من شکل

 گرفت.با این فکر که این فیلم شکست خواهد خورد هی در خیابان های اطراف می چرخیدم و می ترسیدم به داخل سینما بروم. دقایق پایانی

 فیلم دیگر تحمل نکردم و یواشکی تو سینما خزیدم. دقایق آخر بود که من وارد سالن شدم. دیدم همه ساکت هستند. گفتم این سکوت

 نشانه شکست محض است. بعد آمدم بیرون و در راهرو منتظر ایستادم.


فکر می کردم از سالن که خارج بشوند از بغلم رد خواهند شد و محلی نخواهند گذاشت و اعتنا نمی کنند. اما دیدم نفر به نفر بیرون آمدند و

چشم ها خیس اشک است. همه من را بغل می کردند و هق هق می زدند. والله من گفتم اینها اهالی رسانه هستند دارند از این کارها می کنند.

 یک عده هم تهدید می کردند. همینطور که بغلم می کردن می گفتند تو کار زشتی کردی و بچه های جنگ را تحقیر کردی، باید محاکمه

 بشوی. یادم است در آن وضعیت یکی گردن من را گرفت و رها نمی کرد و می گفت تو نسبت به آرمان ها بچه های جنگ خائن هستی و

 با این فیلم خیانتت را نشان دادی. تو خون این شهدا را فروختی. در لحظه ای که او من را رها کرد کس دیگری می گرفت و می گفت تو عالی

 گفتی و آرمان شهدا را حفظ کردی. و من با هر دو این برخوردهای موافق و مخالف ماندم.


نقد آثارحاتمی کیا به قلم شهید آوینی

حاتمی‌کیا با روح اشیا سر و کار دارد نه با جسم آن‌ها، و این مستلزم نحوی «رازدانی و رازداری» است که اصلاً مردم این روزگار سیطره تکنیک

 و سلطنت ابزار سال‌هاست که با آن غریبه‌اند و بگذارید راستش را بگویم: سینما نیز چه دشوار قالب معرفتی چنین عارفانه واقع می‏شود؛ اما

شده است. حاتمی ‏کیا توانسته است که بر تکنیک پیچیده سینما غلبه کند، حجاب‌های تصنع و تکلف و صورت‌گرایی و انتلکتوئلیسم را بدرد،

از سطح عبور کند و به عمق برسد و با سینما همان حرفی را بزند که «حزب‌الله» می‏گوید. رو دربایستی را کنار گذاشته‌ام؛ زدن این حرف‌ها

شجاعتی می خواهد که با عقل و عقل اندیشی و حتی ژورنالیسم جور در‌نمی‏آید، چرا که حزب‌الله حتی در میان دوستان خویش غریبند، چه

 برسد به دشمنان. اگرچه در عین گمنامی و مظلومیت، بازهم من به یقین رسیده‌ام که خداوند لوح و قلم تاریخ را بدینان سپرده است

سید، سید ، ابراهیم....

 ابراهیم جان دوستت داریم ، مواظب خودت باش

اصل حرفم در جمله بالا خلاصه میشه و نیازی هم به توضیح پیرامون دلیلش نمی بینم ، چون به شدت عیان است و نیاز به بیان ندارد.

فقظ میخواهم از سازنده ی( مهاجر، دیده بان ، آژانس شیشه ای ،از کرخه تا راین ، بوی پیراهن یوسف ، به نام پدر) تشکر کنم و بگویم

با و جود اینکه ( دعوت و روبان قرمز ) را دوست ندارم و (به رنگ ارغوان و ارتفاع پست) مانند کار های دوست داشتنی ات برای من نیست

و گزارش یک جشن را هم  ندیدم  باز هم دوست داشتنی هستی.(سیــــد)


نظرات  (۱)

می گفت تو نسبت به آرمان ها بچه های جنگ خائن هستی و با این فیلم خیانتت را نشان دادی. تو خون این شهدا را فروختی. در  لحظه ای که او من را رها کرد کس دیگری می گرفت و می گفت تو عالی گفتی و آرمان شهدا را حفظ کردی. و من با هر دو این برخوردهای موافق و مخالف ماندم.

البرز: سکانس نماز مو را به تنم سیخ کرد

آقای کپی رایت: نمازه چی بود اصلا چه ربطی داشت!!!!!!!!!

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی